عبدالمجيد مليقطه از مقامات شوراي عالي انتقالي ليبي گفت: “او (قذافي) در ناحيه سر نيز مورد اصابت گلوله قرار گرفت. تيراندازي زيادي به سمت کاروان وي انجام گرفت و وي جان سپرد.”
وي همچنين فاش ساخت قذافي بامداد پنج شنبه در حالي که همراه با کارواني که هدف بمباران جنگندههاي ناتو قرار گرفت، در حال فرار بود، از ناحيه هر دو پا نيز مجروح شد. آيا اين بدين معناست که نيروهاي ناتو که از حضور قذافي در اين کاروان خبر داشتند، وي را زنده نميخواستند؟ اگر چنين است، چرا آنها بايد مرده وي را بخواهند؟ بايد گفت، براي نيروهاي ناتو قذافي مرده بهتر از قذافي زنده است. با وجود اين، يک گزارش ديگر حاکي از اين است که قذافي در حفرهاي پنهان شده بود و به مرداني که وي را گرفته بودند، ميگفت : ” شليک نکنيد، شليک نکنيد.” بياد آوردن اينکه صدام حسين ديکتاتور عراقي نيز به همين صورت از يک گودال به بيرون کشيده ميشد، نيازمند داشتن يک حافظه فوق العاده نيست.
مادامي که به ناتو به عنوان برنده اين جنگ نگريسته شود، اينکه قذافي دستگير يا کشته شده است، تفاوت زيادي در مسئله ايجاد نميکند.
بدون ترديد، حضور نيروهاي امريکايي تحت پوشش ناتو ترديدهاي جدي را در رابطه با “حسن نيت” نيروهايي که شانه به شانه با انقلابيون ليبي براي سرنگون کردن قذافي و خانواده وي ميجنگيدند، بر ميانگيزد.
هيلاري کلينتون وزير امور خارجه امريکا، پيشتر در کمک جديدي به ليبي، ميليونها دلار به اين کشور به نشان به اصطلاح حسن نيت پرداخت کرد و از حاکمان جديد ليبي خواست که آيندهاي بدون مجازات و قصاص در اين کشور رقم بزنند.
کلينتون در جريان سفر اخير خود به ليبي اظهار داشت: “من افتخار ميکنم که در خاک ليبي آزاد هستم. کشور امريکا از اينکه در مبارزات براي آزادي در کنار شما ايستاد، احساس غرور ميکند و به همراهي با شما در اين سفر ادامه ميدهد.”
اما چرا اينگونه است که امريکا حسن نيت خود را صرفا خرج کشورهاي نفت خيز ميکند و در مقابل، کشوري مانند فلسطين از سوي دولت امريکا ناديده گرفته ميشود. فلسطيني که در سال 2009 در عملياتي که رژيم اسرائيل آن را به عنوان عمليات سرب گداخته و فلسطين آن را به عنوان کشتار غزه ميشناسند، سه هفته مورد تاخت و تاز مرگبار رژيم اسرائيل قرار گرفت. بر پايه گزارشهاي منتشر شده، در ماه ژانويه سال 2009 پس از 7 روز بمباران، 9 تا 10 هزار نيروي رژيم اسرائيل حمله وحشيانهاي را به غزه آغاز کرده و اقدام به قتلعام فلسطينيها کردند؛ بيش از 1400 فلسطيني که نيمي از آنها زن و کودک بودند، کشته شدند. همچنين بيش از 3 هزار و سيصد نفر نيز زخمي شدند که برآورد ميشود 45 درصد آنها زن و کودک هستند. آنچه در غزه رخ داد، براي قلبها، روانها و گوشها، بسيار دردناک بود. اما واشنگتن به طور بيشرمانهاي در مورد آن سکوت کرد. اين آپارتايد راهبردي و سياسي از کجا ميآيد؟
در مقابل، امريکا به شدت نسبت به تحولات در منطقه بهويژه در کشورهاي نفت خيز مانند ليبي در حالت آماده باش قرار داشته و گوش به زنگ است. اکنون، امريکا از کشته شدن قذافي به عنوان ميانبري براي رسيدن به هدف پنهان خود استفاده ميکند: دست انداختن به خاک ليبي.
ارزش نفت ليبي در کيفيت آن نهفته است و نه در کميت آن. نفتي که از ليبي صادر ميشود معمولا نفت شيرين خام است که به کمترين ميزان پالايش نياز دارد و در اين در حالي است که، بيشتر نفت صادراتي عربستان سعودي و ديگر کشورها از کيفيت کمتري برخوردار است.
فيدل کاسترو، رهبر انقلابي کوبا، عمليان نظامي ناتو در ليبي را بهانهاي براي امريکا جهت حمله به ليبي و تحت کنترل در آوردن منابع نفت اين کشور، دانسته است.
کاسترو در مقالهاي با عنوان “جنگ اجتنابناپذير ناتو” پيشبيني کرد که عمليات نظامي امريکا و ناتو، فقط و فقط برخاسته از تلاش آنان براي دستاندازي بر نفت اين کشور شمال آفريقاست.
نماينده کنگره امريکا دنيس کاسينيچ نيز در همين راستا، از واشنگتن به دليل تلاش براي در دستگرفتن کنترل منابع عظيم نفت ليبي با بهرهگيري از شيوه مداخله نظامي، به شدن انتقاد کرد.
وي در اين باره گفت: “آيا ايالات متحده امريکا، با شرکت در مبارزات براي برانداژي رژيم ليبي، در تلاش براي تحقق خواسته شرکتهاي بزرگ نفتي مبني بر دستاندازي بر يکي از بزرگترين منابع نفتي جهان بوده است؟”
وي همچنين دولت امريکا را به دليل شرکت در جنگي که از منابع مالي آن بايد براي ايجاد اشتغال در امريکا و پروژههاي عمراني در اين کشور استفاده ميشد، محکوم کرده است.
هوگو چاوز رئيسجمهور ونژوئلا نيز نگراني مشابهي را مطرح کرده و گفته است، هدف امريکا از حمله به ليبي، دستيابي به نفت اين کشور است.
وي همچنين گفته است که فکر دستيابي به نفت ليبي، دولتمردان ايالات متحده را به مرز ديوانگي کشانده است و هدف آنها هنگام حمله به عراق نيز، تسلط بر منابع نفتي اين کشور بود.
قذافي، زنده يا مرده، به سختي ميتوانست نقشي را در آنچه تحولات آينده ليبي براي مردم اين کشور در آستين دارد، ايفا کند.
اکنون اين پرسش مطرح است که، مرگ قذافي چگونه ميتواند به ليبياييها در حرکت به سوي دموکراسي، ياري برساند.
در حالي که غرب جاي پايش را در اين کشور محکم ميکند و امريکا حکاکي آينده ليبي را به دست گرفته است، به سختي ميتوان افق روشني را براي اين کشور تصور کرد مگر اينکه ليبياييها با يکديگر متحد شوند و خودشان براي خود تصميمگيري کنند.
Sorry. No data so far.