سخنرانی پیش از خطبههای کروبی در یکی از نمازهای جمعه سال61 در نکوهش رفتار دولت موقت، نهضت آزادی و مهدی بازرگان
شیخ و ماجرای برادرِ حاتم
وقایع ناگوار پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در تهران را میتوان یک نقطه عطف در تاریخ مناسبات انقلاب و مرزبندیهای سیاسی دانست. فارغ از همه رفتارهای متناقض برخی سیاسیون در قبل و بعد از انتخابات، رفتار شیخ مهدی کروبی در این میان بسیار قابل توجه و البته قابل تامل است. مهدی کروبیای که اخیرا در بیانیهای که کاملا هویدا بود توسط برخی افراطیون گرد آمده به دور وی تنظیم و نگارش یافته است، گام در مسیر پرهزینه تقابل با اراده مردم نهاده و برخی ادعاهای ناروا به نظام و منتخب مردم نسبت داده و در ایام انتخابات به حشر و نشر با مخالفان ارکان انقلاب پرداخته است. کروبی در هنگامه تبلیغات به سپاه پاسداران و بسیج یورش برد و در راستای فضاسازی برای مخدوش کردن انتخابات، سخن از دخالت سپاه به میان آورد. نامه سرگشاده و سخنرانی های آتشین وی در تخریب سپاه پاسداران همچنان در اذهان مانده است. از سوی دیگر اجتماع بسیاری از افراد مخالف نظام در اردوگاه انتخاباتی وی نیز از دیگر موارد انتقادات صریح به او است. از حمایت دفتر ادوار تحکیم متمایل به نهضت آزادی تا حمایتهای صریح حسین حاج فرجالله دباغ (عبدالکریم سروش)، مخالف سرسخت دولت اسلامی و بسیاری موارد دیگر که شیخ اصلاحات را در موضعی متناقض با سابقه سیاسیاش قرار داده است.
مهدی کروبی که این روزها در راستای استتار رای بسیار اندک مردم به وی و تیم انتخاباتیاش، درصدد فراهم کردن شرایطی برای عدم تاثیر این عدم اعتماد بر آینده سیاسیاش است و با برخی اظهارنظرهای غیرمسؤولانه در این راستا گوی سبقت را از دیگر بازندهها ربوده، البته در گذشته مواضعی کاملا متناقض با اظهارات کنونیاش داشت. جایگاه سیاسی مهدی کروبی و نیز ذائقه سیاسی اطرافیان وی در انتخابات اخیر که به نظر میرسد همچنان بر مشی سیاسی وی تاثیرگذار است، اگر در مقام قیاس با دیدگاهها و مواضع گذشته وی ارزیابی شود، واقعیات امروز رفتار وی را مشخص خواهد کرد.
این گزارش بخش عمدهای از سخنرانی پیش از خطبههای کروبی در یکی از نمازهای جمعه سال61 و در نکوهش رفتار دولت موقت و نهضت آزادی و مهدی بازرگان است.
مهدی کروبی در آن هنگام سرپرست بنیاد شهید بود که نهاد تحت امر وی پس از این سخنرانی، آن را در تیراژ بسیار وسیع و تحت عنوان سخنان افشاگرانه حجت الاسلام والمسلمین کروبی درباره نهضت آزادی، مهدی بازرگان و دولت موقت منتشر کرده است. «وطن امروز» بدون کوچکترین دخل و تصرفی متن اظهارات کروبی را در زیر آورده است.
مردم با این سمپاشیها از راهشان برنمیگردند
من اصلا تنفر داشتم و بیزار بودم از اینکه بار دیگر این سری مسائل را مطرح کنم اما متأسفانه میبینم که نه، آنها(نهضت آزادی) ولکن نیستند، باز نق میزنند، باز کاغذپراکنی میکنند و باز سخنرانیهای نیشدار میکنند و اینکه دوباره مردم را به تشتت و تفرقه بکشند. ملت چنان هشیار و آگاهند که دیگر با این سمپاشیها، با این تفرقهافکنیها و با این حرفهای ناامیدکننده از راهشان برنمیگردند و همه آن مسائلی را که اینها مطرح میکنند، کمبودها، نارساییها، مشکلات و صفهای طولانی، اینها را خودشان میدانند و در راه انقلابشان با جان و دل این سختیها را تحمل کرده و خواهند کرد.
ماجرای برادر حاتم!
واقعا ماجرای اینها، ماجرای برادر حاتم شده است! برای اینکه میخواهند شهرت بیابند، نام و نشان بیابند، ولو ادرارکردن در آب [زمزم] باشد! اما، ما برای یکبار جواب میدهیم و بعد هم میگوییم چه باید کرد. این مهم است. جواب میدهیم و میگوییم؛ میگوییم از این جمعیتی که باز شروع به نق زدن کرده است، باز شروع به ورقپراکنی کرده است. بله، نهضت آزادی که باز دوباره چند نفری دور هم جمع شدهاند و کارشان را شروع کردهاند، باز طرح همان مسائل یأسآور و …
باز پرخاشگریها شروع شده است!
باز پرخاشگری و انتقادهای ناصحیح را شروع کردهاند، در یک جزوهای که من چند نکتهاش و چند جملهاش را مطرح میکنم و عرض میکنم. یک حرفش این است که «حدود 4 سال از انقلاب گذشته است. شما برای مردم چکار کردهاید و چه گلی بر سر این مردم ریختهاید.» خب، اینجا ما جواب میدهیم. آقاجان! این ملت محروم و این مسؤولان و این امام بزرگوار دارند تلاش میکنند، کوشش میکنند و رنج میبرند برای اینکه ویرانگریهای آن چند ماه و چند ساله شما را از بین ببرند. آن خرابکاریهایی که مردم و مسؤولان از رئیسجمهور گرفته تا مجلس دارند تلاش میکنند رفعش کنند. آن بدبختیهایی که شما برای مردم بهوجود آوردید، دفعش کنند، ترمیمش کنند؛ یک به یک میگویم تا سخنم بیدلیل نباشد.
مگر شما کردستان را از دست ندادید؟
مگر شما نبودید که کردستان را از دست دادید. مگر شما نبود که پاسداران را از سنندج بیرون کردید. مگر شما نبودید به جلال – برادر عزالدین گمراه- در اسفندماه 57، 450 قبضه اسلحه دادید و آنها با همان سلاحها، فردای آن روز برای تصرف پادگان سنندج به این شهر حمله کردند.
اینها همه مدرک دارد، مگر شما نبودید که مرحوم قرنی آمد و نشست و گفت: «در کردستان یک حرکتی بهوجود آمده، مهاباد را خلعسلاح کردهاند، اگر حالا حرکت کنیم و جلویشان را بگیریم- گرچه چند نفر هم کشته شوند- مساله تمام میشود. از کردستان راحت میشویم و من به شما اعلام میکنم، اگر چنانچه الان نایستیم مساله کردستان برایمان باقی میماند و مردم را سالها درگیر میکند.»… و شما نگذاشتید کاری صورت بگیرد، اینها مدرک دارد.
آقای محلاتی میگوید: «در اسفند 58 رفتم کردستان، رفتم سنندج، مطالب را بررسی کردم، گزارشی آوردم و رفتم نخستوزیری. در اتاق امیرانتظام، قرنی نشسته بود. من گزارشها را دادم. گفتند گزارشها را بدهید به امیر انتظام. ببینید چه کسی! گفتند میخواهیم خونریزی نشود. قرنی متأثر بود. فردایش حمله شد سنندج را بگیرند. پادگان را بگیرند. به قرنی گفتیم، باز هم تو از اختیارات خودت استفاده کن و نگذار پادگان سنندج را مانند مهاباد بگیرند، او از اختیاراتش استفاده کرد و مانع شد و نگذاشت پادگان سقوط کند. »
به همین جرم نیز او را برکنار کردند. مورد اعتراض، انتقاد و توبیخ دولت موقت هم قرار گرفت که چرا مقاومت نکردی؟!
خب ما چقدر درگیر مسائل سنندج و کردستان بودیم. مسؤولیت خون آن بچهمسلمانهایی که شهید شدند تا توانستند سنندج را فتح کنند به عهده کیست؟ آیا مسؤول شهادت مسلمانهایی مانند شبلیها که از برادران اهل تسنن بودند و زیر شکنجه گروهکها کشته شدند و بدنهایشان را سوزاندند، شما نیستید؟
وقتی جنگ تحمیلی شروع شد، بنیصدر فرمانده کل قوا بود. دشمن 90 کیلومتر آمد توی سرزمین ما، یک مین جلوی راهش نبود! آمدند و آزادانه قسمتی از سرزمین ما را اشغال کردند، در حالی که بنیصدر آمد توی جلسه مجلس- به مناسبت تشکیل دولت شهید رجایی- و در جلسه سری (حدود تیر و مردادماه) اعلام کرد که اطلاع دادهاند که به ما حمله میشود (در شهریورماه) ولی هیچ اقدامی هم نکردند. دشمن هم همانطور که میخواست آمد جلو و سرزمین ما را اشغال کرد.
شما نبودید که با ولایت فقیه مخالفت کردید؟
شما نبودید که با ولایت فقیه مخالفت کردید؟ شما مخالفت و توطئه علیه مجلس خبرگان نکردید؟ شما نبودید که آنقدر به این گروهکها آزادی دادید که ما مصیبتش را هنوز داریم و سالهای آینده هم خواهیم داشت؟ شما نبودید که انقلاب را داشتید منحرف و یک خیانتی به تاریخ میکردید؟ مردم، انقلاب اسلامی کرده بودند و شما با شعارهای ملی و ملیگرایی در مقابل اسلام، انقلاب را داشتید منحرف میکردید.
بعد از آنکه امام فرمودند: انقلاب، انقلاب اسلامی، است، بعد از آنکه همه شاهد و گواه بودند که این ملت زیر فشارهای شاه شعار میدادند: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، حزب فقط حزبالله و در مقابل تانکها این شعارها را میدادند و 98 درصد همین مردم رای به جمهوری اسلامی دادند، نامهای بین دو وزیر دولت موقت رد و بدل میشود که در آن یک شخص متواری و فراری را که در خارج بسر میبرد، معرفی میکنند که اکنون که انقلاب ملی به ثمر رسیده، بجاست که به ایشان شغل جدیدی بدهید!
واقعا اینها چه توطئههایی برای انقلاب داشتند؟ شما واقعا منصفید و صداقت انقلابی دارید که به دیگران حمله میکنید؟ مردم شعار اسلام را دادند، انقلاب اسلامی کردند، رای هم به جمهوری اسلامی دادند، آنوقت که سفره باز شد، میآیید اسمش را میگذارید انقلاب ملی! شما در زمان حکومت خودتان چقدر دروغ به مردم گفتید. این مغزهای پوسیده کجا بودند، شما برای نابودی انقلاب و بیچاره کردن مردم، افرادی مثل سرتیپ تقی ریاحیها را دور خود جمع کرده بودید. آیا شما نبودید که جمعیتی را جمع کردید، بردید احمدآباد تا به خیال خودتان رهبری را تضعیف کنید؟
به این دلایل، ما انحصارطلب نیستیم
مساله بعد که خیلی مهم است. توجه کنید، در همین گیرودار که ما با خوندل، خانواده شهدا و مجروحان را اداره میکردیم و بعضی از اعضای شورای انقلاب هم- مانند مرحوم شهید بهشتی- میسوختند و تلاش میکردند یک کاری بشود و نمیتوانستند، خبر به ما میرسد که آقایان توی جلسهای نشسته و گفتهاند یک مصوبهای داشته باشیم و تصویب کنیم برای زن و بچه دکتر حسین فاطمی که در سال 34 یعنی 20 سال پیش شهید و کشته شده است، فلان مبلغ به خارج بفرستیم، بچههایش دیگر بزرگ شدهاند و زنش دیگر چنین و چنان… تو را به خدا ببینید، ما انحصار طلبیم یا شما؟! آخر … وقاحت هم یک حدی دارد، آخر … بیانصافی هم یک حدی دارد، تا چه حد آدم باید بیانصاف باشد، اصلا در این ایران هیچ شهیدی نبوده، شهید 15 خرداد نبوده، بخارایی و امانی شهید نبودند، نواب صفوی و سعیدی و غفاری شهید نبودند، شهدای 17 شهریور شهید نبودند، آن همه شهدا شهید نبودند، فقط یک نفر شهید بوده چون از قماش این آقایان بوده است.
آن هم بعد از 30 سال که دیگر بچههایش یک نرهغولی هستند، این پول را برایشان بفرستیم به خارج آنجا بخورند! این را عضو شورای انقلاب میگفت، تو را به خدا ببینید، حالا شما به فکر مردمید؟! مشتتان دیگر باز شده است و مردم شما را شناختهاند… به اضافه، شما از کدام مردم دفاع میکنید؟
مردم آنهایند که ما هر وقت به جبهه میرویم، مسجد میرویم، نماز جمعه میرویم، به هرجا میرویم، میبینیم که از شما اظهار تنفر و انزجار میکنند و این مردم نیز با فداکاری هرچه تمامتر ایستادهاند و چشمداشتی هم ندارند و میخواهند انقلابشان به پیروزی نهایی برسد … بنابراین آن مردمی که شما برای آنها اشک تمساح میریزید، از تیپ و قماش خود شما ورشکستهها هستند و ضدانقلابند.
اما زجر دیگر این آقایان این است که میگویند جامعه، اسلامی شده و حجاب آمده است! بله، شما به حجاب حساسیت ندارید و ما حساسیت داریم. مساله دیگر که مطرح کردند و تاکید زیاد، اینکه ما چهها که نکردیم. ما انقلابی بودیم، اصیلترین فرد انقلابی بودیم، قدیمیترین انقلابی بودیم و از این چیزها… شما چه مبارزهای کردید و چقدر مبارزه کردید و مبارزهتان در چه حدی بود. شما یک مبارزهای قبل از سال 41 داشتید و آن هم گاهی یک حرف علیه رژیم.
آقای مهندس بازرگان در سال 46 آزاد شد و مستقیم رفت دارالتبلیغ شریعتمداری و آنجا سخنرانی کرد!
یعنی درست مقابل نیروهای مقاوم، نیروهای مخالف، نیروهایی که با شاه درگیر بودند، ایستادگی کرد. امام با دارالتبلیغ به آن صورت مخالف بود، همه برادرهای ما از مرحوم مطهری بگیر بیا تا پایین، همه مخالف بودند، خود ما آن سال زندان بودیم، ایشان رفت آنجا و سخنرانی کرد، رفت از چهره زندانیاش مایه گذاشت برای توجیه عمل او و برای موجه کردن آن کار، سال دیگر هم که به گوشهای خزیدید، ولی آیتالله طالقانی و دکتر شیبانی مرتب مبارزهشان را ادامه دادند و توی زندان افتادند و تبعید شدند، شما که کنار گذاشتید، دیگر میخواستید توی مجلس هم نِقی نزنید، خیلی هنر بود! میرسیم به سالهای 58- 57 ببینیم چه کار کردید، سازمان حقوق و از این چیزها اینجا تاسیس کردید. ما باید اینها را به ملت بگوییم. یکی از کارهای شما این بود که سازمان حقوق را تاسیس کرده بودید. همین حقوقدانها پا میشدند میرفتند قم، خانه آقای شریعتمداری متحصن میشدند، رهبرتراشی میکردید، خیال میکردید میتوانید مقابل امام، رهبر درست کنید، مردم شما را شناخته بودند، آگاه بودند، چرا آنجا میرفتید؟ چرا هر روز متحصن میشدید؟ چرا هر روز خبرنگارهای خارجی را آنجا میبردید و چرا آنها را منزل آیتالله گلپایگانی نمیبردید؟ مگر او اعلامیه نمیداد، مگر او مبارزه نمیکرد، چرا آنها را منزل آیتالله نجفی نمیبردید، هرچه خبرنگار بود هر روز میبردید منزل شریعتمداری که در دنیا منعکس بشود و او را گنده کنید و او هم حساب شده میپذیرفت!
شریعتمداری کسی است که به ساواک میگوید: «احمد خمینی چند بار به ملاقات من آمده است، شما بگذارید یک ملاقاتی با او بکنم، برای اینکه اولاً چند بار به ملاقات من آمده است، دوماً او ممکن است در دامن افراطیها و تندروهای روحانی بیفتد، من بروم به ملاقاتش که توی دامن آنها نیفتد.» آقایی که برای ملاقات با حاج احمدآقا، خبر به ساواک میدهد و از ساواک اجازه میخواهد و میگوید من به ملاقات او میروم، آن وقت آیا او بیحساب و کتاب میگذارد حقوق بشریها به خانهاش بیایند و آنجا متحصن شوند؟
تاریکی برای شماست، مطمئن باشید که روز به روز برای این مردم خط فقاهت، خط امام، اسلام اصیل و مبارزه با آمریکا روشنتر میشود و برای شما تاریکتر خواهد شد و برای شما تاریکی است، برای مردم آینده روشن است، این مسؤولان دل به دنیا نبستهاند، هر لحظه در خط هستند و مواظب هستند انجام وظیفه کنند و هرچه برای آنها پیش بیاید با آغوش باز استقبال میکنند. سربلندند و در کنار مردمشان هستند، پس نخیر! آینده برای مردم تاریک نیست، برای تو تاریک است.
برای ترور و تخریب، آزادی نیست!
میگویند که «آزادی نیست، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب نیست» کدام آزادی نیست؟ انتظار دارید دوباره 30 خرداد، منافقین بیایند و راه بیفتند و دوباره بچه مسلمانها را بکشند؟ این آزادی را میخواهید که میگویید آزادی نیست یا آن آزادی که انتقاد سالم کنند یا آن آزادی که حرفشان را بزنند یا آن آزادی که درگیر با مسؤولان بشوند؟ یا این آزادی که حتی مجلس، وزیر را استیضاح کند، همه اینها آزادیاند، کدام نماینده اگر حرفی دارد نمیرود بگوید؟ بله، آزادی نیست که گروهکهای محارب بیایند توی خیابان و ریشه انقلاب را بزنند، آن موقع اجازه دادند و حالا دیگر چنین اجازهای نمیدهند. میگوید، اعدامهای آب خوردنی! از نظر تو آب خوردنی است، ناچاریم بگوییم، شما میگفتید که هویدا اعدام نشود، شما میخواستید که به ناصر مقدم، رئیس ساواک شغل و پست بدهید، آنطور که آقای خلخالی میگوید، اگر دست شما بود که باید هیچکس اعدام نشود، هم بیایند سر کار و هم هر کاری میخواهند بکنند. وقتی که بچههای مردم را میکشند، خانهها را آتش میزنند، حزباللهیها را میکشند و میروند در خانهها، مردم را ترور میکنند، زنها را ترور میکنند، پاسدارها را میبرند شکنجه میدهند، آن وقت انتظار دارید اینها بمانند و اعدام نشوند! واقعاً من نمیدانم این آقایان چه جوری فکر میکنند، خب چاره چیست، چکار باید کرد؟ این حرفها را ما داشتیم، حالا دوباره شروع شده است.
اگر چنانچه آنها بگویند و ما هم بایستیم و جواب بدهیم، اصلاً این امر برای آنها مطرح است و آنها همین را میخواهند. یک مطلبی را هم بگویم، امیرانتظام در زندان است. در دادگاهش آقای مهندس بازرگان حاضر شد و گفت: «امیرانتظام هر کاری انجام داده زیر نظر من بوده است.»
آقای بازرگان درباره مسعود رجوی نوشت که به این نماینده جوان، مسلمان و پرشور رای بدهید و هیات حسننیت به سنندج رفت و پاسداران را از آنجا بیرون کرد و آن مصیبتها و مصائب را برای جمهوری اسلامی پیش آورد، اینها از جمله کارهای اینها بوده است. امیرانتظام میگوید: «من هر کاری انجام دادهام زیرنظر مهندس بازرگان بوده است.» خود بازرگان هم میگوید: «زیر نظر من بوده است.» عدالت اسلامی ایجاب میکند یا امیرانتظام از زندان بیرون بیاید یا اگر آنها هم مجرم هستند که بحق هم مجرمند باید اینها هم محاکمه شوند.
اما ما از ملت انتظار داریم که نگذارند این مسائل دیگر تکرار شود، به شما میگویم که حرفهای من موجب شعار دادن شما علیه اینها نشود، اینها از اینکه مدتی است مطرح نشدهاند ناراحت هستند، میخواهند ولو با دادن شعار علیه خودشان، مطرح بشوند. به عقیده من تنها باید عمل کرد. میگوید کاری کردیم که ضدانقلاب میخواهد ما را بکشد، شما نیز کاری کردید که اگر در حاشیه خیابان هم بروید کارتان ندارند! ما در بین مردم هستیم، طرفداران انقلاب در جبهه هستند، طرفداران انقلاب در مساجدند، اینها هستند که هستیشان را برای انقلاب میدهند و ما هم در بینشان هستیم، شما با اینها سر و کار ندارید.
این اسرائیل است که مدح شما را میکند!
کاری کردهاید که آمریکا خوشحال است، کاری کردهاید که اسرائیل مدح از شما کرده و رادیو آلمان و صدای آزاد از شما ستایش میکند! این کارهای شما بوده ولی به هر جهت امیدواریم ملت ما با آگاهی هرچه تمامتر توجه کنند و به وظایفشان عمل کنند.
منبع : روز نامه وطن امروز (14 تیر)
Sorry. No data so far.