بعد از اعتراض آقای میرحسین موسوی به آرای اعلام شده در دهمین انتخابات ریاست جمهوری و تحریك سازمانیافته حامیان ایشان به برگزاری تظاهرات خیابانی و وقایع اسفباری كه شاهد آن بودهایم، یك سوأل جدی حداقل برای میلیونها نفر كه به ایشان رأی ندادند مطرح است. چرا آقای موسوی خود را برنده انتخابات میداند؟ آیا مستنداتی دارند كه نشان میدهد ایشان در این انتخابات اكثریت آرا را بدست آوردهاند؟ اگر دارند چرا این اسناد را در اختیار شورای نگهبان قرار نمیدهند و اگر جایگاه قانونی آن شورا را به رسمیت نمیشناسند، چرا برای روشن شدن موضوع این اسناد را در معرض آگاهی افكار عمومی نمیگذارند؟ البته به این سوأل همسر ایشان پاسخ دادهاند، پاسخی قاطع، علمی و مستند: طبق تحقیقات ایشان مردم داماد خود را ول نمیكنند تا از دیگری حمایت كنند!(منظور ایشان همشهریان خودشان است) لكن باز سوأل اینجاست كه آیا آقای موسوی با این استدلال دندانشكن همسرشان موافقند؟
نویسنده این یادداشت بر این باور است كه آقای موسوی به این سوأل ساده پاسخ نخواهند داد، چرا كه خودشان هم میدانند مستنداتی برای اثبات ادعای خود ندارند. با این حال یك توجیه برای ادعای آقای موسوی وجود دارد كه لازم است به آن توجه شود. واقعیت نشان میدهد كه غالب سرمایهداران و اقشاری كه به لحاظ ملك و دارائی و درآمد، موقعیتی برتر در اجتماع ایرانیان دارند از ایشان حمایت كردهاند و به ایشان رأی دادهاند. خوب، این واقعیت به خودی خود آنچه را كه آقای موسوی قادر به توضیح آن نیست و یا نمیخواهد به آن اذعان كند، روشن میكند: طبقات مال دار عملا و در واقعیت از جایگاهی ممتاز در اجتماع برخوردارند و این جایگاه ممتاز باعث میشود كه حقوق اجتماعیشان نیز در عمل با مردم عادی مساوی نباشد.
ذهنیت آن كاخنشینی كه به قیمت پایمال كردن حقوق مردم مستضعف صاحب ثروت و قدرت شده، این است كه از حقوق بیشتری نسبت به یك كارگر، كشاورز و یا كسبه خردهپا برخوردار است و وقتی كه در دنیای واقعی این چنین است، چرا چنین ذهنیتی وجود نداشته باشد. همین ذهنیت در مورد روشنفكران متعهد به دفاع از منافع طبقات مالدار نیز صادق است. آنان نیز كه بعضا و به دروغ تحت لوای حمایت از حقوق مردم عرض اندام میكنند، خود را از همین مردمی كه دم از آن میزنند برتر میدانند. برای آن آقای حنجره طلائی، نویسنده برنده فلان جایزه ادبی، حقوقدان برنده جایزه نوبل و خانم هنرپیشه پر مدعا، این باور سخت است كه او یك رأی دارد و روستائی و كارگر بی نام و نشان نیز یك رأی. درك این واقعیت حل معمای انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران را ساده میكند.
در این كه اكثریت مردم مرفه به آقای موسوی رأی دادهاند، حداقل برای این نویسنده جای شكی نیست. بررسی آماری نتایج انتخابات در مناطق مختلف و در قیاس با تركیبهای اجتماعی متفاوت قطعا شاهدی خواهد بود بر این مدعا. و تازه این چه ایرادی دارد؟ مگر سرمایهداران كه نامشان امروزه به “كارآفرینان ” تغییر یافته، جزئی از خانواده بزرگ مردم ایران نیستند و مگر طبقات متوسطی كه خوشبختانه قادرند شكم خود و خانوادهشان را سیر كنند و در قیاس با كارگران، روستائیان، معلمان و كسبه جزء میتوانند از رفاه نسبی برخوردار باشند، بخش عظیمی از همین ملت نیستند؟ هستند و منزلت و حقوق قانونیشان نیز كاملا محترم است و حتما هم میبایست كه اینطور باشد. لكن، بحث با آقای موسوی كه خود را برنده انتخابات میدانند چیز دیگری است. همان كه آقای احمدینژاد در مناظره با ایشان بسیار مؤدبانه مطرح كرد: جناب آقای موسوی چرا فقط اطرافیان و حامیان خود را مردم میدانید؟ و ما این سوأل را به شكلی دیگر میپرسیم. چرا فكر میكنید كه آرای حامیان شما از آرای حامیان آقای احمدینژاد برتر است؟ چون بسیاری از دكتران، مهندسان، وكلای حقوقدان، هنرمندان و روشنفكران و شاید حتی اكثریت صاحبان این مشاغل به شما رأی دادهاند؟
اگر این شاخص است بد نیست كه به شاخص دیگری هم توجه كنید و آن اینكه به لحاظ آماری این جماعت محترم اكثریت مردم ایران نیستند. اكثریت همان مردم عادی و بیبهره از درجات و مشاغل عالی و فقرا و پا برهنگانی هستند كه اگر چه شما هم در سخنرانیهایتان به دفعات از آنان یاد كردید، لكن به دلائلی كه تشخیص آن برای سیاستمدار با سابقهای چون جنابعالی نباید سخت باشد، از شما حمایت نكردند. چرا؟ چون آنان به رغم ادعای شما در منع دروغ و پاسداری از حقیقت، صحبتهایتان را در این خصوص كه دفاع جانانه احمدینژاد از حق ملت برای توسعه انرژی صلحآمیز هستهای و محكوم كردن رژیم نژادپرست صهیونیستی باعث منزوی شدن و از دست رفتن حیثیت و اعتبار كشور شده است را باور نكردند. عدهای این حرفهای شما را پسندیدند و تعدادشان هم كم نبود و نیست. در میان این عده كه به دفعات باید تأكید كرد احترامشان واجب است جمعیت قابل توجهی بودند و هستند كه یا از ابتدا با مبارزه علیه آمریكا و اسرائیل مخالف بودهاند و یا اینكه طی مبارزات نفسگیر سه دهه بعد از انقلاب از پیگیری چنین مسیری خسته شدهاند. این عده چنین تشخیص دادند كه با روی كار آمدن شما راه نرمش و سازش با آمریكا در پیش گرفته خواهد شد و به همین خاطر به شما رأی دادند. اشكالی هم ندارد، دموكراسی یعنی همین كه هر كس مطابق خواست و نظر خود در تصمیمگیری و اداره امور جامعه مشاركت كند. ولی آنچه كه جنابعالی لازم است امروز به آن توجه كنید این است كه خواستگاه كوتاه آمدن و سازش با دشمن با هر لحن و كلامی كه مطرح شود برای ملت ایران قابل تشخیص است و این رویكرد در جامعه فعلی ایران از حمایت اكثریت برخوردار نیست و برای اثبات آن چه دلیلی بهتر از شكست جنابعالی در انتخابات.
موضوع مورد بحث بسیار ساده و قابل فهم است. شما خود، اطرافیان و حامیانتان را میبینید و همین و بس. وقتی كه حقوق بازنشستگان افزایش مییابد، تعبیر جنابعالی و اطرافیانتان این است كه به عزت و كرامت انسانی اقشاری كه حقوقشان افزایش یافته توهین شده و بی حرمتی صورت گرفته است. لكن، اگر از این هاله خارج شوید و كمی آن طرفتر با همان هائی كه با اضافه شدن حقوق، قدرت خریدشان كمی افزایش یافته ارتباط برقرار كنید، آن وقت خواهید دید كه شما گرفتار ذهنیت خود شدهاید. ذهنیتی كه تنها اشكال آن این است كه با واقعیت منطبق نیست. آری همین یك كار را انجام دهید و نتیجه آن را ببینید. از بازنشستگانی كه حقوقشان افزایش یافته بپرسید تا چه میزان به عزت و كرامتشان اهانت شده و ببینید كه چه پاسخ میدهند. آنها به شما خواهند گفت كه برادر چه میگوئی، این صحبتها چیست كه به زبان میآوری. كدام بی حرمتی، كدام اهانت، كدام گداپروری؟ خدا پدر آن كه بانی این امر خیر شد را بیامرزد. این كار را بكنید و ببینید آیا پاسخ دیگری به شما خواهند داد.
برادر عزیز، به خود بیائید و واقعیات را آن گونه كه هست ببینید و نه آن گونه كه دلتان میخواهد. به عنوان یك برادر كه نمیخواهد شاهد تكرار اشتباهات خطرناك شما باشد به شما صمیمانه نصیحت میكنم چشمانتان را باز كنید و ببینید كه میرحسین موسوی، نخست وزیر دوران دفاع مقدس، چرا باید امروز به شخصیت مورد حمایت و تأیید دشمنان انقلاب اسلامی تبدیل شود. برادرانه و از روی خیرخواهی به شما میگویم كه هوشیار باشید و بازی نخورید. واقعیت، واقعیت، واقعیت. این كلمه كلیدی میتواند راهنمای همه ما در تشخیص وظائف مان باشد. و واقعیت این است كه در یك جامعه دموكراتیك هر كس یك رأی دارد و رأی هیچكس برتر از رأی دیگری نیست. این رأیهای مساوی به صندوق ریخته میشوند، شمارش میشوند و نتیجه آن جایگاه اكثریت و اقلیت را تعیین میكند. جایگاه فعلی جنابعالی این است كه میلیونها نفر از مردم ایران در انتخابات اخیر به شما رأی دادند. بپذیرید كه این جمعیت كثیر بر خلاف آنچه كه شما بدون هیچ مستندی ادعا میكنید، اقلیت رأی دهندگان بودند. شما به عنوان یك شخصیت سیاسی مورد حمایت این اقلیت میلیونی مسئولیت دارید و باید مسئولیت خود را در همان جایگاهی كه هستید بپذیرید. وگرنه به رغم هر انگیزهای كه دارید نه تنها به اكثریت، بلكه به اقلیت و به كل ملت خیانت كردهاید و این عملكرد در شأن جنابعالی به عنوان فردی شناخته شده در خانواده انقلاب اسلامی نیست.
میگویند تصحیح یك اشتباه كاری است سخت. شما با عدم پذیرش رأی اكثریت ملت اشتباه بزرگی را مرتكب شدید. اشتباهی كه تا همین حالا به قیمت گزاف برای میهنمان تمام شده است. حالا نوبت كار سخت فرا رسیده و آن تصحیح اشتباه است. آیا میرحسین موسوی از عهده این كار سخت بر میآید؟ نویسنده یادداشت حاضر و دهها میلیون دیگر از دلسوزان انقلاب صمیمانه این چنین آرزو میكنند. یا علی بگوئید و به راه حق بازگردید.
Sorry. No data so far.