جامعه ما اكنون به سمت آرامش ميرود. نخبگان بسیاری تلاش كردهاند که اين آرامش حاكم شود، البته هنوز يك پرده ابهام وجود دارد و برخی بيمناك هستند که آينده چه خواهد شد؟ زيرا يك تفسير مطمئن و رواني از وضعيت آينده وجود ندارد. بنابراين اين عده مطمئن نيستند كه اين آرامش دوام خواهد داشت. البته حق هم دارند چون يك عدهاي منافعشان در انشقاق و حيات آنها، در درگيري است و اگر اين درگيريها و فتنهها نباشد، منافع آنها به خطر ميافتد.
حال براي اين كه از اين ابهامات خارج شويم و به سمتي برويم كه حيثيت نظام حفظ شود و قسمتي از اعتبار نظام كه مورد خدشه قرار گرفته، بازسازي شود و همه يك بار ديگر به همان چالشهاي درون گفتماني ذيل گفتمان انقلاب اسلامي برگرديم، بيش از هر چيز، به وحدت نياز داريم و اين وحدت است كه باعث حفظ اين گفتمان مي شود .
به نظرم يكي از راه حل هاي مناسب، تشكيل كانوني است كه افراد مختلف و نخبگان سياسي و فرهنگي از جناحهاي مختلف، البته نه آنهايي كه ارتباط با بيگانگان داشتهاند، بلكه آنهايي كه حرفي براي گفتن دارند، يك جا جمع شوند و در يك فضاي امن، مخالف و موافق، بتوانند طرح موضوع و مسئله شناسي كنند، كه چه ميگذرد؟ و چه تفسيري از شرايط بعد از انتخابات وجود دارد؟ وقتي متوجه شديم كه براي مثال 10مسئله وجود دارد، ريشهيابي و ارائه راه حل براي آن ممكن است.
بنابراين از اين اتفاق و اين تهديد ميشود يك فرصت ساخت. فرصتي كه از دل آن وحدت و تكثري معنادار و معطوف به وحدت بدست ميآيد كه براي امروز ما بسيار ضروري است. دليل آن هم روشن است؛ اينجا بحث اشخاص و گروهها نيست بلكه بحث اصل نظام است. ما بايد با تقلب، برخورد اقناعي ميكرديم. يعني يك فرآيندي را اتخاذ ميكرديم كه متاسفانه اتخاذ نشد. البته يكسري دستهايي هم در كار بود، و بالاخره غربيها هم هميشه عليه ما فعال هستند. از روز اول هم كار ميكردند و قصد براندازي داشتند. هرچند بايد بگوييم، آنها نتوانستهاند قصد براندازي خود را منتقل كنند و اين ذهنيت كه همه معترضين هم كاملاً به خاطر القائات غرب به صحنه آمده بودند، درست نيست .من با اينكه به مطلق اين اعتراض ها، عنوان مخملي بدهيم و حتي به شخص تاثيرگذار آن يعني ميرحسين موسوي، ايدئولوژي براندازي و ارتباط با بيگانه را نسبت دهيم، موافق نيستم. البته در اين بين كساني هستند كه مقصر بودند و بايد آنها را دستگير و محاكمه كرد. اما قانع شدن عامه معترضين، ابزارهاي خاص خود را دارد. براي اين اقناع بايد بدانيم كه مردم از نگاه ابزارگرايانه به خود خسته شدند و اكنون نيز اين سوال جدي وجود دارد كه چرا اين اتفاق افتاد؟ متاسفانه اكنون اصلاً اين سوال طرح نمي شود كه چرا اين موج و اعتراض، كه بيسابقه بود، ايجاد شد؟ چرا يك مقدار به سياستهاي خود نگاه نميكنيم، به گذشته خودمان نگاه نميكنيم و عدم مشورتپذيري و نقدپذيري خودمان را به ياد نمي آوريم. يعني اينها هيچ كدام نقش نداشته است؟ آيا BBC و VOA اين قدر توان دارند كه چنين غائلهاي را راه بياندازند؟ اين ادعا كمي دون شان نظام است و موجب ناراحتي است، يعني اينكه ما به حدي ضعيف هستيم كه چنين اتفاقي رخ بدهد؟ من معتقدم براي چاره اصلي بايد مشكلات را ريشهيابي كرد و سهم هر كس را كف دستش گذاشت. بنابراين نبايد اغراقآميز با مسئله برخورد كنيم. من پيش از اين هم در مطلبي هشدار داده بودم كه اگر شبكههاي اجتماعي بيش از حد سياسي شوند آن وقت به آنارشيسم مبدل ميشوند. من ميفهمم كه چرا اين شبكهها سياسي ميشوند، اما مسئولان هم متوجه باشيد. به هر حال فكر ميكنم ما در كنار اين كه بايد به سمت شناسايي مقصر اصلي، البته با اسناد محكم و محكمه پسند و البته شرايط ويژه را نيز در نظر بگيريم، بايد به سمت معيارهاي وحدت بخش نيز حركت كنيم، كه البته به سعهصدر هم نياز دارد. من از نزديك سياست را ديدهام و چشيدهام. ديدم كه چه زشتيهاي آشكار و پنهاني دارد. متاسفانه زشتيهاي پنهان سياست نسبت به مواردي كه آشكار است، زيانبارتر است و متاسفانه چون لايهاي از دينداري روي آن را گرفته، مخربتر است.
به عنوان يك مقدمه براي فهم ريشه مشكلات بايد بگويم كه من عرصه قدرت مدني را كمتر از عرصه قدرت رسمي نميدانم و معتقد هستم بايد بيشتر به آن ميپرداختيم. معتقد هستم خاستگاه انقلاب اسلامي، غيررسمي و مدني بوده است. در حقيقت حوزههاي علميه خاستگاه اصلي انقلاب اسلامي بودند، اما امروز آنها اين شأن خود را فراموش كردهاند و از استقلال و نظارت و جايگاه نظريهپردازي خود غافل شدهاند. من بارها اين مورد را سخن گفتهام. انشاءالله اين جايگاه فقاهت و فقه در جهت تحكيم انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي تقويت شود، چون انقلاب داعيهدار فقه است و اگر اين جايگاه قويتر ميبود ما در اداره كشور هم بهتر عمل ميكرديم.
Sorry. No data so far.