دو روز پیش هنگامی كه معلوم شد گروه ۸ناچار است نشست خود در بنسیت ایتالیا را بدون حضور ایران برگزار كند، بنیتا فررو والدنر كمیسر سیاسی اتحادیه اروپا گفت ایران فرصت مهمی را از دست داده است. او سپس در حالی كه تاكید میكرد قصد ندارد در امور داخلی ایران دخالت كند، به حمایت از آشوبگران در تهران پرداخت و از دولت ایران خواست با -كسانی كه قصد اعتراض آرام دارند> با خشونت رفتار نكند. سخنان والدنر را باید جزو آخرین نمونه ها از مجموعه سخنانی دانست كه مقامهای غربی طی هفته گذشته بر زبان آورده و در آن فراتر از تعارفات جوهره و ماهیت خود را نشان داده اند.
قبل از انتخابات، رسانهها و مقامهای غربی چند ماه تمام همه امكانات خود را به كار گرفتند تا به هر قیمت ممكن مانع از اعتماد دوباره مردم به كاندیدای اصولگرا شوند. راقم این سطور بیش از ۲۰۰۰صفحه از مقالات روزنامه های غربی را در اختیار دارد كه در آنها، در كنار تعریف و تمجیدهای عجیب و غریب از كاندیدای اصلاح طلب، از هیچ توهین، تهمت و سیاه نمایی نسبت به دولت نهم فروگذار نشده فقط به این امید كه بتوانند با دستكاری در الگوهای ذهنی مردم ایران آنها را به سمت قهر مطلق با نظام اسلامی و عدم مشاركت در انتخابات، یا اگر نشد، رای دادن به كاندیدای مطلوب خود پای صندوقهای رای سوق بدهند.
غرب مدت هاست دریافته كه ناچار است با ایران در منطقه خاورمیانه كار كند و منافع و ایدههای آن را در مجموعه طراحیهای خود لحاظ نماید. تجربه بیش از ۸سال حضور اشغالگرانه در منطقه، به غرب ثابت كرده است كه هرگونه ثبات یا بیثباتی در خاورمیانه در گرو اراده ایران است و ایران این قدرت را دارد كه در مقابل هرگونه نظم تحمیلی به منطقه از جانب غربیها با قدرت ایستادگی كرده و آن را ناكام بگذارد. زمانی تقریبا طولانی طول كشید تا غربیها فهمیدند كه الگوهای سنتی مهار، قادر به متوقف كردن ایران نیست و ناچار باید از یك طرف به فكر طراحی ترتیبات مشترك با آن بود و از طرف دیگر با تلاش برای تقویت نیروهای سیاسی غربگرا، الگوهای مهار را در ایران درونیسازی كرد. بر همین مبنا، طرف غربی علاقمند بود و این علاقه خود را به هیچ وجه پنهان نكرد كه حالا كه ناچار از تعامل با ایران است لااقل بهتر است با دولتی غیر از دولت محمود احمدی نژاد كه به روشنترین شكل ممكن نشان داده حاضر به واگذاری هیچ امتیازی به غرب نیست، سر و كار داشته باشد . غربیها هنوز خاطره خوش همكاری با اصلاح طلبان ایرانی در فاصله سالهای ۸۴-۷۶را از یاد نبردهاند و دریغاگوی آن ایام هستند. به همین دلیل قبل از انتخابات در سطوح آشكار و پنهان همه انرژی و امكانات خود را در اختیار اصلاح طلبان قرار دادند تا هم به نیروهای مطلوب خود در داخل روحیه و انگیزهای مضاعف داده باشند و هم به مردم ایران پیغام بدهند كه غرب روی كار آمدن چه كسانی در ایران را میپسندد و از آن خشنود میشود.
نتیجه انتخابات البته از جهات مختلف غرب را شوكه كرد. مردم ایران در ابعادی فراتر از تصور آنها و همه ناظران بینالمللی ، در انتخابات شركت كردند و همین موجب شد همه آن افسانهها كه درباره قطع پیوند نظام سیاسی ایران با مردم، خود بافته و خودباور كرده بودند در یك صبح تا شام دود شود و به هوا برود. مهم تر از این، غربیها و بسیاری از دوستان داخلی آنها تصور می كردند آراء خاموش جامعه ایرانی یا فعال نمیشود یا اگر فعال شد قطعا به سمت اصلاح طلبان خواهد رفت نه جای دیگر. نتیجه انتخابات ۲۲خرداد این افسانه را هم فرو ریخت. مشاركت ۸۵درصدی در انتخابات ریاست جمهوری دهم مشخصا به این معنا بود كه آراء خاموش فعال شده اما برخلاف پیش بینی غربی ها، این آرا نه به جانب جناح مطلوب آنها بلكه به سمت كاندیدایی میل كرد كه طعم خدمت خالصانه را به مردم چشانده و به آنها باورانده بود كه می توان در محاصره مشتی گردن كلفت گرفتار شد اما از حق مردم كوتاه نیامد.
پس از انتخابات و در حالی كه غربیها همه امیدهای خویش به نفوذ دوباره در حاكمیت ایران را بر باد رفته میدیدند، بلافاصله پروژه جایگزین را كه از قبل طراحی و برنامه ریزی شده بود روی میز گذاشتند. درباره اینكه جزئیات این پروژه چه بود جداگانه باید سخن گفت. به طور بسیار خلاصه و همانطور كه كیهان از مدتها قبل خبر داده بود شبكه انتخاباتی اصلاح طلبان در ایران كه مورد حمایت ویژه و آشكار غرب است بلافاصله پس از قطعی شدن شكست – دقیقا از ظهر روز ۲۲خرداد – به صورت شبكه آشوب «بازسازماندهی» شد و با هدف ظاهری اعتراض به تقلب در انتخابات كه به قصد پوشاندن هدف واقعی ضربه زدن به اعتبار و مشروعیت نظام جمهوری اسلامی و دولت دهم از طریق آشوب و نافرمانی طراحی شده بود، به خیابان آمد. اینكه شبكه آشوب چگونه شكل گرفت، چگونه به خیابان آمد و چگونه متلاشی شد، موضوع این نوشته نیست. مسئله این است كه آشوبها و ناآرامیهای تهران به سرعت – سرعتی كه از دید ناظران ایرانی كاملا عجیب بود – غرب را به طمع انداخت كه انقلابی در ایران در حال وقوع است (آنطور كه موشه یالون وزیر امور راهبردی دولت اشغالگر اسرائیل هفته گذشته گفت) و میرحسین موسوی هم رهبر الهام بخش خیل میلیونی انقلابیون – به تعبیر باراك اوباما – است! رسانههای غربی به دروغ گفتند میلیون ها نفر از مردم تهران در خیابانها هستند و هزاران نفر از آنها كشته شده اند! مقامهای غربی هم كه ما تا به حال تصور میكردیم با میزهای عملیات روانی سرویسهای اطلاعاتی خود كه رسانههای غربی را تغذیه میكنند هماهنگ هستند دروغ رسانههای خودشان را باور كرده و بر آن مبنا شروع به موضع گیری علیه ایران نمودند. موضعگیری هایی كه صراحت آن بر علیه ایران و در حمایت از شبكه آشوب و فتنه گری بیسابقه بوده است. شكلگیری این توهم كه جمهوری اسلامی در حال سقوط است، تقریبا بلافاصله به كنار رفتن پرده ها انجامید و مقامهای غربی یكی پس از دیگری آنچه را كه همواره درباره ایران در دل داشته اما به دلیل ملاحظات دیپلماتیك و سیاسی مجال طرح آن را نمی یافتند، فاش و آشكار بر زبان آوردند و این فرصتی منحصر بفرد بود كه معلوم شود میان حقیقت و ادعا، و واقعیت و نمایش در دیدگاه آنها راجع به ایران، فاصله تا چه اندازه است.
حوادث ۱۰روز گذشته تهران و ورود رسمی مقامهای غربی به عنوان كمك كار آشوب طلبان به معركه، قبل از هر چیز نشان داد دستگاه محاسباتی غربیها در برابر پدیدههایی مانند ایران بسیار ابتدایی و پیش پا افتاده است و به همین دلیل خیلی زود گول میخورد و هیجان زده میشود. به طور مشخص ۳عامل در شكلگیری این سوءتفاهم- كه البته برای غرب گران تمام خواهد شد- نقش داشته است: 1- عدم آشنایی كامل با سیستم كنترل بحران در نظام جمهوری اسلامی و عمق مهارتها و تواناییهای آن. 2- اعتماد به گزارشهای احساسی و عمدتا رویاپردازانه خبرنگاران غربی از داخل ایران كه بیشتر بر مبنای رعایت خوشایند كارفرمایان تنظیم میشود تا وفاداری به متن واقعیت. 3- ناتوانی و عجز نمایان سرویسهای اطلاعاتی غربی در تحلیل صحیح اوضاع ایران. این موضوع وقتی جالب تر میشود كه توجه كنیم تقریبا تمامی سفارتخانههای غربی حاضر در تهران طی چند هفته گذشته به محلی برای تجمع و توطئه چینی ماموران این سرویس ها علیه نظام جمهوری اسلامی تبدیل شده بود اما با این حال دقت گزارشهای آنها به مقامهای مافوقشان آنقدر پایین بود كه نتوانست جلوی اشتباه محاسبهای تا این حد بزرگ و پرهزینه را بگیرد و كار تا آنجا پیش رفت كه غربیها با كنار گذاشتن همه آنچه كه ادبیات دیپلماتیك نامیده میشود با این توهم «كار جمهوری اسلامی تمام است»(!؟) رسما در كنار آشوبگران ایرانی قرار گرفتند. خوشمزه تر از همه حال و روز دولت جدید آمریكا و رئیس جمهور آن است كه بیتجربگی و آلت دست بودن آن روز به روز نمایان تر میشود.
باراك اوباما ابتدا سعی كرد در مقابل حوادث ایران بیطرف بماند اما این ژست بیطرفی بیش از چند روز دوام نیاورد. او چند روز بعد آشكارا اعلام كرد «نگران معترضان ایرانی است» و یك روز بعد از آن موسوی را «نماد توجه مردم ایران به غرب» نامید و گفت كه اتفاقات ایران در نحوه مذاكره آینده با آن موثر خواهد بود. برخی تحلیلگران آمریكایی در توجیه برافروختگی روزافزون جناب پرزیدنت گفتند كه اوباما تحت فشار كنگره و دیگر لابیهای ضد ایرانی واشینگتن است، اما نوع سخن گفتن او شباهتی به كسی كه تحت فشار است نداشت. اوباما در واپسین روزهای آشوب در ایران گویی بوی كباب به مشامش خورده باشد، حزم و احتیاط را كنار گذاشت و بیتوجه به اینكه ممكن است آنچه وبلاگهای آشوب طلبان ایرانی در مورد انقلابی بودن وضع ایران می نویسند بیاعتبار باشد- یك خبرگزاری غربی چند روز پیش نوشت اوباما تحت تاثیر وبلاگهای ایرانی است- اندرونی ذهن خود در مورد ایران را نمایان ساخت تا همه دنیا دریابند بوش هنوز در كاخ سفید است ولو رنگ چهره اش تغییر كرده باشد.
اظهارات ساده دلانه و عجیب غربیها در حمایت از آشوبگرانی كه آنها خیال می كردند قادر به برانداختن نظام جمهوری اسلامی خواهند بود پس از چند سال غوطه خوردن در تعارفات دیپلماتیك، ظرف مدت زمانی كمتر از ۱۰روز این امكان را برای مقامهای ایرانی بوجود آورد كه یك بار دیگر درستی دیدگاه خود را درباره زوال ناپذیر بودن خصومت غرب نسبت به ایران بیازمایند و از میزان صداقت نهفته در ادعای تغییر و همچنین هدف واقعی دست دراز شده آمریكا به سوی خود مطلع شوند.
آمریكاییها دوباره فریب خوردند منتها این بار از سرویسهای اطلاعاتی، رسانهها و متحدان خودشان. نوبت غرب تمام شده است. آنها در چند هفته گذشته هر چه ساخته بودند به خیابان آوردند و نتیجه آن اكنون پیش چشم همگان است. حالا نوبت ایران است. نیاز غرب به ایران در منطقه خاورمیانه نه فقط كاهش نیافته بلكه روز به روز عمیق تر شده است. برنامه هستهای ایران نیز مدت هاست مرزهای قرمز رنگ موجود در ذهن استراتژیستهای غربی را درنوردیده است. شرایط همان شرایط ماقبل انتخابات است با دو تفاوت: اول اینكه دولت اصولگرا اكنون ۲۵میلیون رای دارد و این پشتوانه مردمی وسیع، امكانی منحصر بفرد برای اتخاذ تصمیمهای بزرگ در اختیار آن قرار خواهد داد و دوم ایران اكنون استدلالهای كافی در اختیار دارد كه دولت آمریكا و متحدان اروپایی آن برخلاف آنچه ادعا میكنند نه فقط تغییری در رویكرد خود نسبت به ایران بوجود نیاوردهاند بلكه توطئههای آشكار و پنهان آنها علیه موجودیت نظام جمهوری اسلامی عمق و گسترهای بیمانند یافته چنانكه غربی ها حتی زحمت پنهان كاری هم به خود نمیدهند. آقای اوباما ظرف چند روز به روشنترین شكل ممكن نشان داد كه دعوت ایران به همكاری جز دام افكنی و فریب كاری چیزی نیست؟ چنین رفتاری طبعا به سرعت پاسخی بسیار مناسب از جانب ایران دریافت خواهد كرد. آمریكا باید بداند ایران همانقدر كه می تواند مشكلات آن را حل كند- كه قطعا چنین كاری نخواهد كرد- توانی غیرقابل محاسبه برای خلق مشكلات جدید برای آمریكا دارد. ما ایرانیها میگوییم چیزی كه عوض دارد گله ندارد.
Sorry. No data so far.