پنج‌شنبه 24 ژوئن 10 | 22:47

رفح و یاد راشل با ملافه‌ی سفید

راشل کوری دختري آمریکایی است که از زندگی مرفه خود در المپیای واشنگتن دست کشید و به همراه تنی چند از دوستان همفکرش به خطرناک­ترین نقطه دنیا، به رفح، آمد تا مانع تخریب خانه­‌های فلسطینیان بدست سربازان اسرائیلی بشود و در این راه جان خود فدا كرد.
خبرگزاری­ها، شبکه­‌های تلویزیونی و مطبوعات آمریکا و اسرائیل طبق روال معمولشان خیلی گذرا از کنار آن گذشتند. ما روایت حادثه مرگ راشل کوری را از زبان ژوزف اسمیت که به همراه او به فلسطین آمد بازگو می­کنیم: تاریخ روایت ماه مارس 2003 است.


اشاره: کشتی ایرلندی که برای شکستن محاصره غزه اعزام شده بود، نامش «راشل کوری» بود. دختری آمریکایی. آنچه می‌خوانید داستان لحظه‌های آخر حیات اوست
راشل کوری دختري آمریکایی است که از زندگی مرفه خود در المپیای واشنگتن دست کشید و به همراه تنی چند از دوستان همفکرش به خطرناک­ترین نقطه دنیا، به رفح، آمد تا مانع تخریب خانه­‌های فلسطینیان بدست سربازان اسرائیلی بشود و در این راه جان خود فدا كرد.
خبرگزاری­ها، شبکه­‌های تلویزیونی و مطبوعات آمریکا و اسرائیل طبق روال معمولشان خیلی گذرا از کنار آن گذشتند. ما روایت حادثه مرگ راشل کوری را از زبان ژوزف اسمیت که به همراه او به فلسطین آمد بازگو می­کنیم: تاریخ روایت ماه مارس 2003 است.

من ژوزف اسمیت هستم؛ 21 ساله و اهل کانزاس از ایالت میسوری آمریکا. دو ماه است که به عضویت جنبش همبستگی بین­المللی در آمده، در رفح مستقر شده­ام و قصد دارم دو ماه دیگر نیز بمانم. به­محض مراجعت به آمریکا در هر زمان و مکان که بتوانم شرح وقایع فلسطین و رفح را به گوش مردم رسانده، خواهم کوشید با تظاهرات و اجرای برنامه­های مختلف، هموطنانم را از مصائب مردم فلسطین و تبعیض­های نژادی و جنگ­ها آگاه سازم.
جنبش همبستگی بین­المللی(International Solidarity Movement) از تشکل­های حامی مردم فلسطین است که آغوش خود را به روی داوطلبان تمام کشور­های دنیا – که برای مبارزه با اشغالگران قایل به توسل به شیوه­های مقاومت بدون خشونت هستند- گشوده است؛ ما در میان مردم فلسطین حاضر شده­ایم و از ظلمی که از ارتش اسرائیل براین مردم می­رود گزارش­های دست­اول تهیه می­کنیم. هدف ما همبستگی با این مردم است، در درد و رنج آنان شریکیم و خطر­هایی را که هر روز و هر شب از همه سو به آنان هجوم می­آورد، به جان می­خریم تا به دنیا ثابت کنیم هستند کسانی که با دل کندن از زندگی راحت به خاطر فلسطینیان به این سرزمین می­آیند.
تلاش ما ایجاد ارتباط بین مردم فلسطین وجهان خارج است. در واقع از رابطه­ها، رسانه­های بین­المللی و سفارتخانه­هایمان برای عطف توجه مردم جهان به مصائب فلسطینیان استفاده می­کنیم. خود نیز شاهد و ناظر نقض گسترده حقوق بشر از سوی اسرائیل هستیم و این موارد را به کمک سازمان­های رسمی حقوق بشر به ثبت می­رسانیم. بعضی وقت­ها جز ما چند نفر، هیچ یک از تشکل‌ها و سازمان­های بین­المللی در منطقه حضور ندارند و به طریق اولی در رفح نیز شاهد چنین بی­مهری­هایی هستیم. رسانه­های بین­المللی و مقامات سازمان ملل جرأت اقامت و فعالیت در این جا را ندارند.

و اکنون شرح ساعت به ساعت وقایع
روز یکشنبه 16 مارس -ساعت 13-11

ما به دو گروه تقسیم شده بودیم. گروهی را، که سپر انسانی برای محافظت از کارگران چاه آب بودند، به تل­سلطان فرستاده بودیم و گروه دوم نیز مراقبت از کارگران برق حی­السلام را برعهده داشتند. این دو منطقه به دلیل نزدیکی به مرز از هیچ امنیتی برخوردار نیست، زیرا تانک­های گشتی اسرائیل به­محض روئیت فلسطینی­ها، حتی کارگران غیر نظامی و کودکان در حال بازی را به گلوله می­بندند.

13.30-13
هم‌قطارانم در حی­‌السلام متوجه عبور دو بولدوزر و یک تانک ارتش اسرائیل از مرز و تعرض به منطقه غیر نظامی فلسطین شدند. آنان به سمت مزارع و بناهای آسیب­­دیده رفتند و شروع به تخریب آنها کردند. خانه­‌های نزدیک مرز به­شدت در معرض تهدید و خطر بودند، برای همین سه تن از اعضای جنبش روی بام خانه­ای ایستادند و دوستان دیگرشان را فراخواندند.

14-13.30
من و یکی از آنان به سمت خانه دویدیم. بولدوزرها از پیشروی به سوی خانه­ای که بر بامش ایستاده بودیم دست کشیدند؛ برای اختلال در عملیات بولدوزرها به­آرامی به سویشان رفتیم و در میدان دیدشان نشستیم. بعد روی بام خانه نیمه­مخروبه­ای که در معرض تهدید بود، ایستادیم.
بولدوزر قصد تخریب خانه نیمه­مخروبه را داشت؛ دوست اسکاتلندی­ام کنار خانه جست­وخیز می­کرد تا مانع تخریب آنجا شود.
راشل و دو همقطار دیگرمان که در کنار چاه آب مراقبت می­کردند با یک پلاکارد و بلندگو به ما پیوستند. راشل و آن اسکاتلندی کت­های نارنجی­رنگ براق راه راه به تن داشتند.

15-14
یک خبرگزاری، سفارتخانه­‌های آمریکا و انگلیس را از رفتار تهاجمی بولدوزرهای ارتش اسرائیل و به خطر افتادن جان شهروندان آمریکایی و انگلیسی با­خبر کرد. اماآنها اقدامی نکردند.
بولدوزر تقلا می­کرد تا آن خانه نیمه مخروبه را فرو بریزد و ما همچنان سد راهش بودیم. ناگهان یک ستون بتونی کنار دوست اسکاتلندی­مان فرو ریخت که خوشبختانه آسیبی به او نرسید. از ترس آنکه مبادا اسرائیلی­ها دو خانه پشت این بنای نیمه­مخروبه را هدف بگیرند یک نفر را روی بام خانه­ها مستقر کردم و خود نیز بر بام نزدیکترین خانه ایستادم.
بولدوزر دیگر می­خواست گیاهان مزرعه­ها را نابود کند که راشل و دو نفر دیگر سد راهش شدند. راننده برای ترساندن راشل و همراهانش به پیشروی ادامه داد و حتی شروع به شکافتن زمین کرد، که خوشبختانه نزدیکی آنها ترمز کرد و آنها آسیبی ندیدند. بعد از ده دقیقه، بولدوزرها به سمت مرز عقب نشستند و کنار تانک­های اسرائیلی رو به خانه­ها موضع گرفتند. من روی بام ایستاده بودم. بقیه همقطارانم در حالی که پلاکارد «جنبش همبستگی بین­المللی» را بالای سر داشتند در مقابل تجهیزات ارتش جمع شدند و راشل با بلند گو با آنها شروع به صحبت کرد.
از دهان سربازان تانک، حرف­های رکیک بیرون می­آمد و از ما می­خواستند که برویم رد کارمان. چند تیر هشدار به زمین شلیک کردند و گاز اشک آور انداختند که با وزش باد به سمت شرق پراکنده شد. از رویارویی ما با بولدوزر­­ها چند دقیقه­ای می­گذشت که ناگهان تغییر مسیر داده­، به سمت شرق راندند. پنج نفر از همقطاران ما به تعقیب بولدوزر پرداختند. من و یکی دیگر از بام خانه پایین آمدیم. راشل همچنان داشت با بلندگو با سربازان صحبت می­کرد. سربازان قصد داشتند او را به تانک نزدیک کنند، ولی راشل به علت رفتار بی­نزاکت و تهاجمی آنها، امتناع کرد.

16-15
از دور دیدیم بولدوزرها دوباره به خاک فلسطین تعرض کرده، شش تن از دوستان ما سعی می­کنند جلوی آنها را بگیرند. بنابر­این تانک را به حال خود گذاشتیم و به دوستان پیوستیم. در این گیرو دار، یک همقطار آمریکایی به نام «ویل» به کپه­ای از سیم خاردار کوبیده شد.شانس آورد که بولدوزر ترمز کرد و به موقع عقب کشید. لباسش به سیم­خاردار گیر کرده بود که به کمک ما خلاص شد. تانک به نزدیکی ما آمد. سربازی سرش را از برجک آن بیرون آورد؛ چشمانش ناگهان گرد شد؛ گویی انتظار نداشت «ویل» را زنده ببیند.

45/16-16
روی ساختمان­های مخروبه رفتیم تا نگذاریم بولدوزرها به زمین­های فلسطینی‌ها آسیب برسانند. رانندگان بولدوزر­ها فحش می­دادند، می­خندیدند و شکلک در­می­آوردند.

17-45/16
یکی از اهالی رفح پزشکی بود که راشل و سایر دوستان ما اغلب در خانه او اقامت می­کردند. بولدوزری به سمت خانه او آمد. راشل سر راه نشسته بود. از روی بلندی به خوبی می­توانستیم دوروبرمان را ببینیم. راشل کت نارنجی براق به تن داشت و در فاصله حدود 15متری بولدوزر روی زمین نشسته بود. در این اثنا مثل بقیه همقطارانمان، که توانسته بودند بولدوزرها را به عقب نشینی وادار کنند، شروع به جنب وجوش و فریاد کرد.
بولدوزر همچنان جلو می­آمد و در نزدیکی راشل خاک را زیرورو می­کرد. تلی از خاک که با بیل بولدوزر کنده شده بود شکل گرفت. اگر همانجا ترمز کرده بود شاید در نهایت پاهایش می­شکست. اما بولدوزر با پیشروی خود، راشل را به زیر کشید.
به طرف بولدوزر دویدیم. داد و فریاد راه انداختیم. یکی از دوستان با بلندگو فریاد می­کشید؛ اما راننده همچنان بی­اعتنا به داد و قال ما به پیش راند و راشل را کاملاً زیر گرفت. سپس بدون آنکه بیل را بلند کند، دنده عقب گرفت و همین­طور که به خط مرزی باز می­گشت راشل را روی زمین خردوخمیر کرد.
سه نفر به طرف راشل دویدند و بی­درنگ کمک­های اولیه را شروع کردند. بدنش آش و لاش، صورتش خونین و پوستش کبود شده بود. با صدای ضعیف و حلقومی گفت: «کمرم شکست!» دیگر از او چیزی نشنیدیم. او را به پهلو خواباندیم تا در صورت استفراغ یا خونریزی، خفه نشود.
علائم خونریزی مغزی را تشخیص دادیم. سرش را بالا گرفتیم و دائم با او حرف می­زدیم تا هوشیاری­اش حفظ شود. بولدوزری که در فاصله سی متری از ما کار می­کرد دست کشید و به سمت مرز عقب نشست و در نزدیکی بولدوزر قاتل توقف کرد. تانک به ما نزدیک شد تا اوضاع را بررسی کند. نعره­زنان گفتیم بولدوزر از روی دوستم عبور کرده و او می­میرد. اما دریغ از کلامی که از دهان سربازان بیرون بیاید. نه کمک کردند و نه سوالی پرسیدند. با بیسیم پیام­هایی ردوبدل کردند و بدون عقب­نشینی میان دو بولدوزر توقف کردند.
یکی از همقطارانم به خانه دکتر دوید تا او را برای کمک بر بالین راشل بیاورد و آمبولانس خبر کند. ما با تلفن‌های همراه خود نمی­توانستیم شماره اورژانس را بگیریم. به سربازان اطلاع دادیم آمبولانس فلسطینی در راه است تا به سویش تیر­اندازی نکنند.

15/17-17
آمبولانس رسید. امدادگران با به خطر انداختن جانشان از آمبولانس بیرون آمدند و برای انتقال راشل دوان دوان به نوار مرزی رفتند. ما نیز همچون سپر انسانی نگذاشتیم تیراندازان تانک به امدادگران آسیب برسانند؛ قبلا بارها مرتکب این عمل شده بودند.
از بولدوزر­ها عکس گرفتیم، اما تصویربرداری از راننده به خاطر شیشه­های دودی اتاقک بولدوزر ممکن نشد. راشل را به آمبولانس رساندند. چشمانش باز بود و هنوز نفس می­کشید. اما آثار درد شدید از سیمایش پیدا بود. چهار همقطارم راشل را تا بیمارستان «النجار» همراهی کردند.

20/17
جسد راشل را که رویش ملافه سفیدی بود از اورژانس خارج کرده، مرگ او را به همه اعلام کردند.

«تمام شد»

محمد، از دوستان ما و عضو قابل اعتماد جنبش، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده، بغض راه گلویش را بسته بود، گفت: «تمام کرد.» نمی توانستم مرگ سریع راشل را باور کنم. حیرت­زده و مبهوت به دیوار تکیه دادم و ناگهان مانند دیگران بغضم ترکید و شروع به گریه کردم. محمد به یکی از شبکه­­­های تلویزیونی بین­‌المللی این حادثه دلخراش را خبر داده بود.
و اما بعد……

من و راشل در یک کالج تحصیل می­کردیم. اما آشنایی ما دورادور بود. روزی که به من ایمیل زد و گفت قصد دارد یکسره به رفح بیاید بسیار خوشحال شدم. ملحق شدن عضوی جدید برای مدتی طولانی به ما به­خصوص شخصیتی متعهد و ایثارگر چون راشل تصادفی هیجان­انگیز وغيرقابل تصور بود.
راشل به نیت اقامت دو یا چند ماهه به رفح آمد. اما انگیزه و رویای بزرگتری در سر می­پروراند: خواهرخواندگی رفح با المپیا در آمریکا. در صورت تحقق این آرزو، افراد وموسسات هر دو شهر، مدارس و مراکز آموزشی، بیمارستان­ها، صاحبان حرفه­ها و مشاغل و….. در ارتباط اختصاصی دوسویه به یکدیگر خدمات‌رسانی کرده، تعامل می­کنند. المپیا با چند شهر دنیا چنین ارتباط­هایی دارد.
راشل با ده­ها فرد و سازمان در رفح تماس گرفت تا موافقت آنها را با اعزام گروه­هایی از المپیا به این منطقه و متقلابلآً استقرار گروه­هایی از اهالی رفح در المپیا بگیرد. رویای زیبایی بود که من به یاد او برای عملی ساختنش تلاشی پیگیرانه خواهم کرد.
خلاقیت و ابتکار از خصوصیات راشل بود. در المپیا هرساله رژه­ای با شرکت نمایندگان نژادها، طبقات، گرایش­های سیاسی ودیگر اقشار جامعه به نام «راه­پیمایی‌گونه­ها» برگزار می­شود که هر شرکت‌کننده­ای اندیشه، اعتقادات، انگیزه­ها و مرام خود را در قالب عروسک­هایی در ابعاد، رنگ­ها و شکل­های دلخواه معرفی می­کند. در آوریل 2002 راشل تصمیم گرفت گروهی را با لباس کبوتر در اعتراض نمادین به جنگ افغانستان، عراق و تمام جنگ­ها در این رژه شرکت دهد. برای هماهنگی نیز تماس­هایی گرفت، ایمیل­های فراوانی فرستاد، کارگاه­هایی به راه انداخت و چندین تابلو درست کرد.
هفت هفته اقامت او در رفح تأثیر شگرفی بر مردم این دیار برجای گذاشت. عده زیادی برای نمایش عمق اندوه خود در تشییع جنازه­اش شرکت کردند. کودکان رفح از او خاطرات خوشی به یاد دارند. تنقلاتی به آنان می­داد و گاهی نیز همبازی­شان می­شد.
رابطه­اش با پزشک فلسطینی، همسر و فرزندانش نزدیک و صمیمانه بود، و همیشه به او اصرار می­کردند نزدشان بماند.ما اقامت در خانه­هایی را در امتداد مرز با اسرائیل که بیش از دیگر نقاط در معرض خطر و تهدید بودند انتخاب می­کردیم. تا آن زمان، هفتصد خانه را در رفح توسط اسرائيلي‌ها تخریب شده بود.
سربازان اسرائیلی مرتباً با تانک در مرز گشت می­زنند و بسیاری اوقات بی­آنکه کسی به سویشان تیر یا سنگ انداخته باشد، بی­هدف به خانه­ها و خیابان­ها تیر­اندازی می­کنند. ما پارچه­نوشته­های عریض و بزرگ روی خانه­ها نصب می­کنیم. شاید که این کار آنها را از تیراندازی کور و اقدام به تخریب خانه­ها منصرف سازد. در صورت لزوم، از نورافکن، اسباب و لوازم شب تاب و براق و بلندگو برای اطلاع حضور خودمان به نیروهای اسرائیلی استفاده می­کنیم.
راشل برای روز بین­المللی اقدام در ماه مارس، تظاهراتی را در اعلام همبستگی با مردم عراق در رفح ترتیب داد که صدها بلکه هزاران فلسطینی با وجود هوای نامساعد، در آن شرکت کردند. «جنگ با عراق را متوقف کنید»، «جنگ با رفح را متوقف کنید» شعار پلاکاردهای او بود.
رفيق ما در مراقبت از غیرنظامیان فلسطینی به­ویژه کارکنان و کارگران چاه اصلی آب رفح، که اسرائیلی­ها تخریب کرده بودند، کم نمی­گذاشت. حتی در اوقاتی که تانکی در اطراف پرسه نمی­زد گاهی در کنار کارگران می­ماند و خود را سپر بلای آنان می­کرد تا مرمت چاه تمام شود.
از دولت و دولتمردان آمریکا دل کنده­ایم و چشم امید به اقدامی شایسته از آنها نداریم. استخوانهای راشل زیر شنی و بیل مکانیکی بولدوزر ساخت شرکت چندملیتی آمریکایی کاترپیلار خرد شد. از مجموعه کمک­های خارجی آمریکا به کشور­های دنیا یک چهارمش به اسرائیل و عمدتاً در قالب تجهیزات نظامی اعطا می­شود.
قاره آفریقا مسکن ده­ها میلیون انسان نیازمند و قحطی زده است. ولی کمک­هایی که به این مردم می­شود در قیاس با دریافت باج و خراج نجومی اسرائیل شش میلیونی از آمریکا همچون وزن پشه در برابر فیل است. به­جرأت ادعا می­کنیم مساعدت­های مالی آمریکا به اسرائیل به مراتب بیشتر از بودجه­ تخصیص­یافته به پنجاه ایالت آمریکاست. سربازان اسرائیلی با گلوله­های تفنگ­های ام-16 آمریکایی سینه فلسطینی­ها را می­شکافند، و با هلی­کوپتر­های آپاچی و جنگنده­های اف-16 آمریکایی موشکها و راکتها را برخانه­های فلسطینیان می­بارند.
سفارت آمریکا از نیت خصمانه سربازان اسرائیلی درباره ما مطلع بود. اما سکوت کرد. قطعاً این نوع واکنش­های منفعلانه در آینده نیز تکرار خواهد شد.
شاید دولت آمریکا اظهار تأسف کند. اما دفاع از اسرائیل برایش ارجحیت دارد.از طرفی، مسببان این حادثه غم­انگیز را گروهی جوان بی­مسئولیت و احساساتی معرفی خواهد کرد. مطمئن نیستیم تحقیقاتی در این باره در حال انجام باشد؛ نه کسی با ما تماس گرفته نه کسی از منطقه و محل وقوع جنایت دیدن کرده است.
در گرامیداشت مرگ راشل به رسم و سنت فلسطینی­ها عمل کردیم. آنها از عکس راشل پوستر درست کرده­اند و او را شهید می­گویند. ما هم در نقاطی که راشل رفت و آمد می­کرد پوسترهایش را نصب کرده­ایم.
امیدواریم مرگ راشل توجه دنیا را به خشونت­های دد­منشانه اسرائیل جلب کند، زیرا چگونگی قتل او دلیلی محکمه­پسند است بر کشتن غیرنظامیان و افراد بی­سلاح به­دست اسرائیلی­ها.
فلسطینیان می­گفتند: «تو خارجی بودی، اکنون از مایی.»

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.