صاحبان کارخانجات بزرگ، امتياز باشگاه هاي مطرح را خريده و همراه با سياستمداران عالي رتبه در جايگاه ويژه تماشاچيان مي نشينند و استاديوم هاي صدهزار نفري گنجايش خيل مردان پشت دربها را ندارند. تقاضاي حضور بانوان در استاديوم فوتبال حتي رئيس جمهور اسلامي را هم به رويارويي با مخالفان مي کشاند و کسي وراي مساله شرعي و اخلاقي آن ايراد ديگري نمي بيند. اما اين وله همگاني را مي توان از جنبه هاي ديگري هم وارسي کرد.
برخي جامعه شناسان معتقدند پس از صنعتي شدن جوامع ، نياز به نيروي کار سبب مهاجرت مردماني از گروههاي قومي متقاوت و نژادهاي گوناگون به مناطق شهري شد. اين اجتماع ناهمگون ، جامعه شناسان را به اين نتيجه رهنمون ساخت که کاهش ارتباطات چهره به چهره به ضعف پيوندهاي اجتماعي اعضاء جامعه خواهد انجاميد. از سوي ديگر کار سنگين، طاقت فرسا و مستمر در کارخانه هاي که سبب خستگي جسمي و روحي توامان مي شد سبب ايجاد نيازي به نام فراغت گشت. فراغتي که در آن انسان مدرن لختي از دغدغه هاي روان پريش زندگي صنعتي بياسايد و همه چيز – حتي خود را – به فراموشي بسپارد.
«همزمان با تحولاتي که بعد از انقلاب صنعتي رخ داد يک زمان و وقت آزاد در زندگي بشر به وجود آمد و براي پرکردن اين وقت آزاد برنامه ريزي هايي صورت گرفت که ما در اينجا شاهد رويکردهاي متفاوتي هستيم. نظريه ي بورديو، جامعه شناس متاخر و برجسته ي فرانسوي اين است که نوعي مبارزه بين نهادهاي مختلف اجتماعي به وجود آمد که با برنامه ريزي هاي مختلف در صدد جذب افراد مختلف به خصوص جوانان و نوجوانان به سمت خود برآمدند…»۱
يکي از تفاوتهاي مبادلات فرهنگي عصر حاضر با دوره ي پيشا مدرن محتواي اين مبادلات است. در واقع به محتواي معرفتي و ادبي گذشته که آميخته با مفاهيم و فضاي هنري بود، اثرات فرهنگي ورزش نيز افزوده گشت. محصولات پيشين به مبادله معرفت و دانش يا ادب و هنر منجر مي شد، «اما تمدن صنعتي با خود ” فراغت” را به همراه آورد و فراغت با توليد محصولات فرهنگي جديد به نام ” سرگرمي ” به نيازهاي زندگي جديد پاسخ داد. ورزش و تفريح مهمترين محصولات حوزه ي سرگرمي محسوب مي شوند. گرچه سرگرمي و محصولات آن ، يعني ورزش و تفريح وامدار دانش و هنرند، اما ماهيتي متفاوت دارند. به گونه اي که اکنون مي توان گفت ما با چهار نوع محصول عمده ي فرهنگي يعني معرفت ، هنر ، ادبيات و سرگرمي مواجهيم. البته اين چهار حوزه با يکديگر همپوشاني هاي غير قابل انکاري دارند که جز در مقام تحليل نمي توان ميانشان تميز داد.»۲
تفاوتهاي فاحشي ميان ورزش مدرن با ورزش سنتي وجود دارد. د. ظ کارکرد اصلي ورزش سنتي، “تقويت قواي بدني افراد” و “اجراي مناسک و آئين هاي قومي” است اما ورزش مدرن بيش از آنکه در راستاي تقويت قواي جسمي جلوه گر باشد، يک کالاي فرهنگي قلمداد مي شود. کالايي که در زمان فراغت مصرف مي شود « و فراغت يکي از حوزه هاي مهم تمدن جديد است که با گسترش خود ، کم و کيف توليد فرهنگي را هم دگرگون کرده است. ازجمله ي اين دگرگوني ها پيدايش حوزه ي سرگرمي است که مرکزتوليد و مصرف فرهنگي ايام فراغت محسوب مي شود. ورزش مدرن يکي از کانون هاي مهم توليد و مصرف سرگرمي است و از اين رو مي توان آن را کالايي فرهنگي قلمداد کرد.»
يکي از دلايلي که ورزش مدرن را از ورزش سنتي به کلي متمايز کرده، ايجاد و رشد چشمگير وسايل ارتباط جمعي است. سابقا” ورزش بيشتر به صورت انجام عمليات بدني و به دور از فضاي جنجالي توده اي و ژورناليستي دنبال مي شد و اثرات آن نيز بيش از آنکه اجتماعي و فراگير باشد به خود فرد برمي گشت. “به اين معني که ارتباط فرد با ورزش عمدتا از طريق شرکت عملي و مستقيم فرد در فعاليتها و عمليات ورزشي (بدني ) برقرار مي شده است. اما ورزش مدرن، بسيار بيش از آنکه مشارکت کننده ( يا به اصطلاح بازيکن ) داشته باشد، تماشاگر يا مخاطب دارد. اگر۲ نفردر رينگ مشت زني يا ۲۲ نفر در يک ميدان فوتبال بازي مي کنند ، چند صد ميليون نفر به تماشاي آن مي پردازند. اکنون تماشاگري مسابقات ورزشي ، يک نوع فعاليت اجتماعي عمده درحيطه ي فعاليتهاي فراغتي محسوب مي شود که صنايع سرگرمي را رونق فراوان بخشيده است.»
البته ماهيت تماشاگري ورزش در جوامع سنتي نيز با آنچه امروز از اين پديده شاهد هستيم، تمايزهاي فراواني دارد که مهم ترين آنها ناشي ازظهور وسايل ارتباط جمعي است. ظهوري که نقش واسطه گري رسانه ها را در فراگيري و توسعه پديده ي تماشاگري به دنبال داشت.
«در جامعه هاي ماقبل مدرن ، تماشاگري (مخاطب بودن) در عين اهميت کمتر نسبت به بازيگري ، به صورت مستقيم عملي مي شد. اما اکنون خيل عظيمي از تماشاگران به صورت غير مستقيم و از طريق رسانه هاي همگاني مخاطب يا تماشاگر رويدادهاي ورزشي اند. اين موضوع ورزش مدرن را به حوزه ي فرهنگ عامه متصل کرده است.
وجود رسانه هاي نوين ، فواصل زماني و مکاني را هم از ميان برداشته است و مفهوم جديدي از فضا را پديد آورده است . تماشاگري ورزش در جامعه هاي پيش مدرن خصلت محلي داشت و کاملا در حصار قيودات زماني بود و فقط افراد واقع در يک مکان محدود مي توانستند مخاطب آن باشند. از اين رو رويداد هاي ورزشي متعددي را مي توان سراغ گرفت که جمعيت هاي چندصد ميليوني در اقصي نقاط عالم و در زمانهاي متفاوتي از دوران زندگي روزانه شاهد و مخاطب آنند.»
لذا جو تماشاگري و مخاطبان ورزش دگرگون مي شود و يک رويداد از گستره محلي به سطح ملي و بين المللي کشيده مي شود. يکي از اثرات اين توسعه، ايجاد حس مشارکت در تجربه هاي اجتماعي با ساير مردم جهان است .« شباهت ساز و کارهاي ورزش مدرن باساز و کارهاي جهان مدرن ، بيش از شباهت ساز و کارها و کارکردهاي ورزش سنتي و ورزش مدرن است. يکي از مهمترين لوازم جهان مدرن که از پيامدهاي سلطه ي عقلانيت ابزاري است ، تلاش براي ” کالايي کردن” همه چيز است . در اين جهان همانطور که ” اثر” فرهنگي به ” کالا”ي فرهنگي تبديل مي شود ، ورزش هم از فعاليت به کالا تبديل مي شود و از صورت فعاليتي که صرفا در جهت گسترش ظرفيتهاي خلاقانه انسان عمل مي کند، خارج مي گردد. از همين روست که اکنون ورزش آماتوري تنها در پرتو ورزش حرفه اي به حيات خود ادامه مي دهد. تا جايي که حتي ” المپيک ” که با فلسفه اي آماتوري ايجاد شد، ميدان مهمي براي ورزش حرفه اي شده است. زيرا عقلانيت همه ي حوزه ها را به زير نفوذ منطق خود کشيده و تا آنجا که ميسر شده ، فعاليت را به کالا تبديل کرده است. ورزش نيز از اين دايره بيرون نيست و بر همين اساس مي توان گفت که مدرن شدن ورزش به منزله ي تبديل شدن آن به کالاست.»اما در بين ورزشهاي مدرن ، فوتبال جايگاه خاصي دارد. جذابيت اين ورزش به علت دارا بودن مولفه هاي منحصر به خود سبب فراگير شدن آن شده است.
« امروز بسياري از مولفه ها و عناصر جهان مدرن در فوتبال يافت مي شود و مي توان مدرنيته را از طريق کنش ورزشي فهميد و اتفاقاجامعه شناسي در دوره ي جديد مسيرش را عوض کرد. يعني از طريق فوتبال ، اقتصاد و سياست دنياي جديد را شناخت…. موضوع اين است که فوتبال همه ي متن جامعه ي مدرن است و وجوه مدرنيته در درون آن است، نه اينکه فوتبال انعکاسي از آن و متاثر ازآن است. با اين معنا مطالعه ي جامعه شناختي فوتبال خيلي مهم تر از مطالعه ي جامعه شناختي سياست ، قدرت و دولت و…است.»
« فوتبال امروز خودش يک جهان است؛ اين بحثي است که در جامعه شناسي هم وجود دارد. ما مي بينيم همه ي مسائلي که در جهان بزرگتر وجود دارد، درورزش هم بازتوليد مي شود. همان تمايزات طبقاتي که در جامعه وجود دارد، در ورزش هم هست. شما مي توانيد در انگليس از يک طرفدار فوتبال بپرسيد که طرفدار چه تيمي است و فقط با همين يک سوال شما به خاستگاه طبقاتي و گرايشات سياسي اش پي ببريد. حتي مي توانيد به تبيين عادت واره ها و ذوق و سليقه هايش نيز بپردازيد. در کشورهاي صاحب فوتبال مثل فرانسه ، ايتالياو… به خوبي مي بينيم که قطب بندي هاي اجتماعي و طبقاتي کاملا بازتوليد شده اند. مثلا در شهر تورين ايتاليا دو تيم يوونتوس و تورينو وجود دارند. مي دانيم که باشگاه يوونتوس متعلق به کارخانه فيات است. طرفداران اين باشگاه طبقه ي متوسط به بالا هستند و در مقابل طرفداران تورينو طبقه ي متوسط رو به پايين جامعه هستند.»
بررسي دقيق رخدادهاي اخير در مسابقات مهم ورزشي چه در داخل کشور و چه در سطح بين المللي مفاهيم جديدي را پيش روي ما مي گذارد. نمونه بارز آن مسابقات يورو 2004 بود که با حذف تيم هاي قدرتمندي مثل انگليس ، فرانسه و آلمان، يونان به قهرماني مي رسد. ليگ برتر ايران هم از اين پديده مستثني نيست.ديگر حناي قرمز و آبي رنگي ندارد و زردها و سبزها و مشکي ها قد علم کرده اند. البته اينها هم احتمالاٌ عمر چنداني ندارند. مي آيند و مي روند و فقط در زمان حال مورد توجه قرار مي گيرند. يعني تکثر را در فوتبال نيز مي توان ديد و حتي در آئين نامه ها و قوانين ورزشي. وضعيتي که برگرفته از زندگي جديد و بلکه مدل عيني تر آنست.
Sorry. No data so far.